«میتوانیم با شعار حق و عدل در جهان دعوت خودمان را عرضه کنیم. البته به یک شرط، به شرط اینکه عمل ما آنقدر وارونه نباشد که مردم دنیا را بیزار کند و بگویند اگر بخواهیم حق و حقپرستی را در رفتار شما بنگریم، ما از این حق گریزانیم و این آن حقی نیست که فطرت ما جستوجو میکرد.»
«چیستی جهان» و «چگونه زیستن» همواره مایه دل-مشغولی نوع بشر و انگیزه تکاپوی وی برای رهیافتی خاص جهت بهتر زیستن بوده است. در عصر جدید نیز تلاش برای یافتن پاسخهای درخور برای آن «چیستی» و این «چگونگی» ادامه یافته و سر از جدایی علم از مابعدالطبیعه در آورده است. به طوری که جداانگاری مطلق «هست»ها از «باید»ها، از مختصات فلسفه اخلاق نوین است.
مباحث این کتاب کوششی است تا از میان انبوه پرسشها و چالشها راهی به سوی حقیقت حیات مطلوب نمایانده شود و در این راه از فلسفه و عرفان اسلامی نیز مدد گرفته شده است.